search
linkdump
از دکتر رفيعی چه خبر؟
ايران تئاتر
نظرتان چيست؟
هادیتونز
جهان در سال 2006
بهنقل از اکونوميست | شرق
رد پای عکاس
شما عکسهای او را نديدهايد؟ | پرستو
هميشه از اين نگاه متفاوت مانا لذت بردهم
هادیتونز
آنجلينا جولی در قسمت دوم سينسيتی
هنوز بهطور رسمی اعلام نشده است | ShotsDaily
سفر به انتهای شب
"بيل موری يک پيشروی اصيل در ميان ديگران است." | شرق
گفتگو با حميد مجتهدی
مستند بینظير «ايران» را که حتما ديدهايد؟ | از طريق هفتان
سايت رسمی خاتمی
سرانجام راه افتاد | از طريق صنم
That I Would Be Good
لذتش را ببريد | پرستو
[archives]
friends
archives
go to archives' page...« آميتا باچان عزيز، کجا بودی؟ | Main | مصائب جوليا بودن »
آقای مصفا، غلط کرديم!
«سيمای زنی در دوردست» با هر تعريفی و با هر مقياسی فيلم خيلی بدیست، يعنی از آن فيلمهايیست که تا سالها شما را از هرچه فيلم و سينماست بيزار میکنند.
کاملا مشخص است که علی مصفا دوست داشته بهعنوان اولين فيلمش يک فيلم مدرن روشنفکری ـ شبيه به کارهای ايرج کريمی ـ بسازد که داستان خيلی مشخصی هم ندارد و شخصيتهای اصلی بر اثر يک اتفاق با هم روبهرو میشوند و مدتی را با هم میگذرانند. اما وقتی قرار است چنين فيلم ضد داستانی ساخته شود که برای جلب مخاطب، از جذابيت داستان و درام استفاده نمیکند اين جذابيت را بايد در عناصر ديگر فيلمنامه مثل شخصيتپردازیها يا ديالوگها ايجاد کرد. بهعنوان نمونهی موفق ايرانیاش میشود از «شبهای روشن» ياد کرد که اتفاقا فيلم خيلی کند و آرامی هم هست، اما ديالوگهای خوبش و رابطهی عاشقانهی ظريفی که آرام آرام در داستان پا میگيرد، باعث جذابيت فيلم و همراه کردن تماشاگر میشوند.
ولی سيمای زنی در دوردست نهتنها پيرنگ داستانی قابل اعتنايی ندارد، بلکه شخصيتپردازیها و تنشهای ميان آدمهای داستانش هم اصلا جذاب درنيامده و اگر از آن فصل خانهی پدری احمد صرفنظر کنيم، هيچکدام از لحظات فيلم حتی برای چند لحظه هم نمیتواند بيننده نگهدارد. مثلا نگاه کنيد به آن فصل سالن سينما ـ که اتفاقا قرار است جزو مهمترين لحظات فيلم باشد و شما را به اين نتيجه برساند که اين دو شخصيت چهقدر بههم شبيه هستند ـ که چهقدر بد و مبتديانه از کار درآمده و با آن حرکتهای بیمنطق دوربين و ديالوگهايی که کوچکترين کنجکاوی در شما ايجاد نمیکند، جزو بدترين فصلهای فيلم شده.
مشکل ديگر فيلم هم پرشهايیست که چه در داستان و چه در نماهای فيلم وجود دارد و به دور شدن از فضای فيلم کمک میکند، مثل لحظات رانندگی احمد در شب که انگار از فضای داخلی ناگهان به وسط خيابان پرتاب شده است و با موسيقی عجيب فيلم که هيچ ربطی به فضای آن ندارد و با هيچ وصلهای نمیتوان آنها را بههم چسباند، اين فاصله تشديد میشود.
درواقع بزرگترين مشکل فيلم اينست که کارگردانش برای اولين بار پشت دوربين قرار گرفته و تصور درستی از نتيجه نداشته. اميدوارم علی مصفا اين بار که خواست فيلم بسازد بيشتر به ارزش فيلمنامه و شعور مخاطب فکر کند. در ضمن فکر میکنم جای فيلم در جشنوارهی فجر خيلی خالی بود، چون در ميان فيلمهای غيرقابل تحمل اين دوره بدون شک نمونهی درخشانی میشد.
TrackBack
TrackBack URL for this entry:
http://hamidreza.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/387
Comments
حمید رضا جان! کافی بود در زمان تیتراژ - جایی که اسم کارگردان نوشته می شود - چشم هایت را می بستی و فکر می کردی که کارگردان ** حمید امجد ** است. آنوقت حتما فیلم خوبی بود :) آزمودم من ، بی آزمای تو..... میدونی اون قسمت نا همگون بودن موسیقی و فضا که بهش اشاره کردی چه قدر اشتباه و ضایع است.؟ فیلم های آنتونیونی رو ببین منظورم را می فهمی.
farhad | April 5, 2005 09:04 PM
حمید جون ! ببین خوب فیلم سنگین بود شما نفهمیدی چرا میندازی گردن کارگردان !!!
اون صحنه شاهکار که از جلو ماشین یهویی لاستیک رد می شه رو اگه درک می کردی این چیزا رو نمی نوشتی !
در ضمن فیلم آشغال بود که بود !!!دلیل نمی شه از بازی درخشان بانو حاتمی بگذری !! یه تعریفی می کردی بابا دیگه !
Amir | April 5, 2005 11:22 PM
من که گفتم بریم "در به در ها" گفتی نه!
EhsaniX | April 6, 2005 11:02 AM
البته من گل یخ رو بیشتر دوست داشتم.
EhsaniX | April 6, 2005 11:04 AM
http://www.sharghnewspaper.com/840117/html/cinema.htm ..........نقد سیمای زنی در دور دست. مهرزاد دانش.
reza | April 6, 2005 03:49 PM
راستش در این مدتی که به وبلاگت سر میزنم ، کم کم به این نتیجه رسیدم که چه سلایق مشابهی داریم ! پس آخ جون و از این حرفها ! همیشه نظراتِ ( و نگیم نقدها ) کوتاهت در مورد فیلمای مختلف برام خوندنی و جذاب بو د ؛ ولی این نوشته ی آخریت بد جوری عصبانیم کرد ! گو اینکه بعد تر خنده ام گرفت ! آخه در تمام مواردی که نظر داده بودی ، عقیده ی من صد در صد بر عکس بود !! اتفاقا بعد فیلم داشتم با خودم فکر می کردم : با با علی مصفا ! دمت گرم با این فیلم اولت ! از اون ور ، چه حالی کرده بودم با موسیقیش! بگذریم ! به هر حال هر کی یه سلیقه ای داره ! ولی اون مقایسه ات با فیلمای کریمی ، دیگه خیلی بی انصافی بود ! چون دقیقا به نظر من فیلمای کریمی اَن که نمونه ی کم تجربگی کارگردانشونن و می تونستن بسی بهتر از کار در بیان ولی متاسفانه بسیاری از ایده های خوبشون هدر رفت ! اما فیلم علی مصفا ، به مثابه کار اول ، خیلی بعض این حرفا بود ! به هر حال ! خوش باشی فرزند
minitto | April 6, 2005 09:23 PM
سلام واي دست رو دلم نذار واقعا داغون شديم با ديدن اين فيلم، آدم پولشو ميسوزوند بهتر بود من که هي وسطش وسوسه شدم برم پايين گل يخ ببينم ولي يارو کنترل چيه نگهباني ميداد نميذاشت بريم:|
arefe | April 6, 2005 11:40 PM
با این که فیلم یک کار متعارف و در شکل و شمایل سایر فیلم های سینمای ایران نبود اما به نظرم خیلی خوب از آب در آمده بود . به گمان ام هم پیرنگ مشخصی داشت و هم ایده ی جالبی . جدا نمی شود از شروع جذاب فیلم و پایان پر از سوال اش چشم پوشی کرد و گفت که فیلم افتضاح است ... از کنار اسم کارگردان و این که اولین فیلم اش بوده که بگذری فیلم را بهتر می توانی ببینی و بهتر بفهمی . من به شخصه دوست دارم دوباره به دیدن این فیلم بروم ...
aMir | April 7, 2005 03:51 PM
:((( چرا هی یه چیزایی می نویسی که من ندیدم و نمیتونم نظر کارشناشیم رو ابراز کنم؟؟؟؟
نازلی | April 9, 2005 04:19 AM
آها راستی ، یه خواهر کوچیکه دارم،عاشق کمیک استریپ،کلی ذوق کرد وقتی فهمید میشناسمتون!!! بعد گفت که کلی سلام و این ها برسونم. البته من که نگفتم میرم واسش کامنت میذارم و چشمم به در وبلاگم خشک میشه!!!.... خلاصه که سلام و این ها!
نازلی | April 9, 2005 04:26 AM